تحلیل نشانه- معناشناختی گفتمان در سوره «تکویر» با تکیه بر نظام حسی- حرکتی و عاطفی
محورهای موضوعی : پژوهشهای زبان شناختی و معنا شناسی، نشانه شناسی و تحلیل متون
منصور حمیرانی
1
*
,
داود طاوسی
2
1 - دانش آموخته رشته علوم قرآنی، دانشکاه پیام نور، فسا، ایران
2 - دانشگاه ادیان و مذاهب، قم ، ایران
کلید واژه: سوره «تکویر», نشانه- معناشناختی, نظام گفتمان, نظام حس- حرکتی, نظام عاطفی,
چکیده مقاله :
در این پژوهش، ساختار گفتمانی سوره مبارکه تکویر با رویکرد نشانه- معناشناختی تحلیل شده است تا نقش و کارکرد نظامهای حسی- حرکتی و عاطفی در فرایند تولید معنا و القای پیام سوره بررسی شود. هدف اصلی این تحقیق آن است که چگونگی همافزایی این دو نظام در انتقال مفاهیم کلیدی سوره و دستیابی به لایههای عمیقتر معنا را آشکار کند. پرسش اساسی تحقیق این است که نظامهای گفتمانی حسی- حرکتی و عاطفی در این سوره چگونه سازمان یافتهاند و چه نقشی در درک موقعیت معنایی و ارزشی آیات ایفا میکنند. روششناسی تحقیق مبتنی بر تحلیل نشانهـمعناشناختی و رویکرد توصیفی- تحلیلی است. سوره تکویر بهعنوان یک متن قرآنی، در دو گفتمان مجزا تقسیمبندی شده است: گفتمان نخست شامل آیات ۱ تا ۱۴ و گفتمان دوم شامل آیات ۱۵ تا ۲۹ است. در هر گفتمان، ابعاد نشانهای و معنایی آیات بهصورت دقیق بررسی شدهاند و بهویژه به عناصر حسی، حرکتی، عاطفی و ارزشی که به تولید معنا و پیام منجر میشوند، توجه شده است. در گفتمان نخست (آیات ۱ تا ۱۴)، با توصیف دگرگونیهای گسترده کیهانی و حوادثی که نشانگر پایان نظم طبیعی و فرارسیدن قیامت است، یک نظام حسی- حرکتی و عاطفی شکل میگیرد. این نظام از طریق برانگیختن حواس بینایی و شنوایی و تحریک احساسات خوف و شگفتی، موقعیتی هشدارآمیز و بیدارکننده برای مخاطب ایجاد میکند. تصویرسازی حسی دقیق و بهکارگیری حرکات کیهانی همچون تاریک شدن خورشید، سقوط ستارگان، درهم پیچیدن آسمان و به حرکت درآمدن کوهها، مخاطب را به سطحی از ادراک حسی- حرکتی و عاطفی میرساند که تأثیرگذاری و اقناع معنایی را تضمین میکند. در گفتمان دوم (آیات ۱۵ تا ۲۹)، جهتگیری معنایی سوره تغییر میکند و از توصیف وقایع کیهانی به تبیین حقیقت وحی و جایگاه پیامبر و فرشته وحی میپردازد. در این بخش، نظام عاطفی بر مفاهیمی چون امانت، صداقت، قدرت و اعتماد تأکید دارد و با برجستهسازی ویژگیهای فرشته وحی و پیامبر اکرم(ص)، فضایی آرام، اطمینانبخش و اقناعکننده برای پذیرش وحی و پیام سوره ایجاد میشود. در کنار آن، نظام حسی- حرکتی با ارائه تصویری زنده و پویا از حرکت وحی از مبدأ الهی تا دریافت و ابلاغ آن، مخاطب را در مسیر ادراک فرایند هدایتی قرآن قرار میدهد و معنای پویای وحی را به او منتقل میسازد. یافتههای تحقیق نشان میدهد که این دو نظام گفتمانی (حسی- حرکتی و عاطفی) در سراسر سوره تکویر بهصورت درهمتنیده و هماهنگ عمل کرده و نقش بنیادینی در انتقال پیام سوره ایفا مینمایند. این تحلیل نشان میدهد که گفتمان حسی- حرکتی، با بهرهگیری از تصویرپردازی پویا و تأکید بر حرکات و تغییرات، مخاطب را از سطح درک ظاهری به لایههای عمیقتری از معنا هدایت میکند. در مقابل، نظام گفتمانی عاطفی با فعالسازی احساساتی چون ترس، شگفتی، اعتماد و اطمینان، شرایطی برای پذیرش معنای وحی و باور به صدق پیام سوره فراهم میآورد. در مجموع، دو نظام یادشده، ساختار معنایی سوره را بهگونهای منسجم و نظاممند شکل داده و به پیام نهایی سوره که هشدار نسبت به قیامت و اعتماد به وحی است، عمق و قدرت بیشتری بخشیدهاند. این پژوهش، ظرفیت رویکرد نشانه- معناشناختی گفتمان را در کشف ابعاد پنهان و معنایی متون قرآنی نشان میدهد و میتواند زمینهای نوین برای مطالعات قرآنی فراهم کند.
In this research, the discourse structure of Surah Takwīr is analyzed through a semiotic-interpretative approach to examine the role and function of sensory-motor and emotional systems in the process of meaning production and the conveyance of the Surah’s message. The main objective of this study is to reveal how the synergy of these two systems aids in conveying the key concepts of the Surah and attaining deeper layers of meaning. The fundamental research question is how sensory-motor and emotional discourse systems are organized in this Surah
and what role they play in understanding the semantic and evaluative context of the verses.
The methodology of the research is based on semiotic-interpretative analysis, employing a descriptive-analytical approach. Surah Takwīr, as a Quranic text, is categorized into two distinct discourses: the first discourse comprises verses 1 to 14, while the second discourse includes verses 15 to 29. In each discourse, the semiotic and semantic dimensions of the verses are thoroughly examined, with a particular focus on sensory, motor, emotional, and evaluative elements that contribute to meaning and message production. In the first discourse (verses 1 to 14), a sensory-motor and emotional system is established through the description of extensive cosmic transformations and events indicative of the end of natural order and the advent of the Day of Judgment. This system creates a cautionary and awakening scenario for the audience by stimulating visual and auditory senses and evoking feelings of fear and astonishment. The precise sensory imagery and the depiction of cosmic movements, such as the darkening of the sun, the falling of stars, the rolling up of the heavens, and the movement of mountains, elevate the audience to a level of sensory-motor and emotional perception that guarantees impact and semantic persuasion. In the second discourse (verses 15 to 29), the semantic direction of the Surah shifts from describing cosmic events to elucidating the truth of revelation and the status
of the Prophet and the angel of revelation. In this section, the emotional system emphasizes concepts such as trust, honesty, power, and confidence, creating a calm, reassuring, and persuasive atmosphere for the acceptance of revelation and the Surah’s message by highlighting the characteristics of the angel of revelation and the Prophet Muhammad (peace be upon him). Concurrently, the sensory-motor system presents a vivid and dynamic image of the movement of revelation from its divine source to its reception and proclamation, leading the audience through the understanding of the Quranic guidance process and conveying the dynamic meaning of revelation. The findings of the research indicate that these two discourse systems (sensory-motor and emotional) operate interwoven and harmoniously throughout Surah Takwīr, playing a fundamental role in conveying the Surah’s message. This analysis demonstrates that the sensory-motor discourse, through dynamic imagery and emphasis on movements and changes, guides the audience from a superficial understanding to deeper layers of meaning. Conversely,
the emotional discourse system, by activating feelings such as fear, astonishment, trust, and reassurance, creates conditions for the acceptance of the meaning of revelation and belief in the truth of the Surah’s message. Overall, these two systems cohesively and systematically shape the semantic structure of the Surah, lending greater depth and potency to its final message, which serves as a warning regarding the Day of Judgment and reliance on revelation. This research illustrates the capacity of the semiotic-interpretative approach in uncovering the hidden and meaningful dimensions of Quranic texts, potentially providing a novel foundation for Quranic studies.
ققرآن کریم.
ابن عاشور، محمد (1984). التحریر و التنویر. تونس: دارالتونسیة، ج30.
ابن فارس، احمد (1399). معجم مقاييس اللغة. بیروت: دارالفكر، ج5، 2.
ابن منظور (1414ق). لسان العرب. بیروت: دار صادر، ج6.
بهجتپور، عبدالکریم (1390). همگام با وحی: تفسیر تنزیلی (به ترتیب نزول). قم: مؤسسه تمهید.
خفاجی، حمدیه عباس جاسم (2011). بلاغة التعبیر فی سورة التکویر. کلیه التربیة، شماره2.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم (1412ق). المفردات في غريب القرآن. تهران: صادق، ج7، 4.
روشفکر، کبری و همکاران (1391). بررسی نشانه- معناشناختی ساختار روایی داستان کوتاه «لقاء فی لحظه الرحیل. جستارهای زبانی، شماره 2، ص220-199.
زمخشری، ابوالقاسم محمود (1420ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل. بیروت: دارالکتب العربی، ج31.
سرل، جان آرا (1385). افعال گفتاری جستاری در فلسفه زبان. مترجم: محمدعلی عبداللهی. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
شعیری، حمیدرضا (1385). تجزیه و تحلیل نشانه معناشناسی گفتمان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
شعیری، حمیدرضا (1388). تجزیه و تحلیل نشانه معناشناسی گفتمان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
شعیری، حمیدرضا (1398). نشانه معناشناسی ادبیات. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.
شعیری، حمیدرضا؛ اسماعیلی، عصمت؛ کنعانی، ابراهیم (1392). تحلیل نشانه معناشناختی شعر باران. ادبپژوهشی، شماره 25، ص59-89.
طباطبائی، سید محمدحسین (1360). تفسیر المیزان. قم: دفتر انتشارات اسلام، ج20، 2-3.
قاسمی، محمد جمالالدین (1418ق). محاسن التأویل. بیروت: دارالكتب العلمية، ج9.
قرشی، سید علیاکبر (1377). تفسیر احسن الحدیث. قم: دفتر نشر نوید اسلام، ج12.
گیرو، پییر (1392). نشانهشناسی. مترجم: محمد نبوی. تهران: نشرآگاه.
مصطفوى، حسن (1363). التحقيق فی كلمات القرآن الكريم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 12.
مکارم شیرازی، ناصر (1374). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلام، ج 26.
نحاس، ابوجعفر (1421ق). إعراب القرآن. بیروت: دارالكتب العلمية، ج5.
Semiotic-Interpretative Analysis of Discourse in
Surah “Takwīr” Focusing on Sensory-Motor and Emotional Systems1
Mansour Homirani1, Davood Tavoosi2
1 Department of Quranic Sciences, Payam Noor University, Fasa, Iran (Corresponding author). mansorhomirany@gmail.com
2 Department of Jurisprudence and Denominations, University of Religions and Denominations, Qom, Iran. davood.tavoosi1037@gmail.com
Abstract In this research, the discourse structure of Surah Takwīr is analyzed through a semiotic-interpretative approach to examine the role and function of sensory-motor and emotional systems in the process of meaning production and the conveyance of the Surah’s message. The main objective of this study is to reveal how the synergy of these two systems aids in conveying the key concepts of the Surah and attaining deeper layers of meaning. The fundamental research question is how sensory-motor and emotional discourse systems are organized in this Surah
Keywords: Surah “Takwīr,” Semiotic-Interpretative Analysis, Discourse System, Sensory-Motor System, Emotional System. |
تحلیل نشانه- معناشناختی گفتمان در سوره «تکویر»
با تکیه بر نظام حسی- حرکتی و عاطفی2
منصور حمیرانی1، داود طاوسی2
1 گروه علوم قرآنی، دانشگاه پیام نور، فسا، ایران (نویسنده مسئول). mansorhomirany@gmail.com
2 گروه فقه و مذاهب، دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، ایران. davood.tavoosi1037@gmail.com
چکیده در این پژوهش، ساختار گفتمانی سوره مبارکه تکویر با رویکرد نشانه- معناشناختی تحلیل شده است تا نقش و کارکرد نظامهای حسی- حرکتی و عاطفی در فرایند تولید معنا و القای پیام سوره بررسی شود. هدف اصلی این تحقیق آن است که چگونگی همافزایی این دو نظام در انتقال مفاهیم کلیدی سوره و دستیابی به لایههای عمیقتر معنا را آشکار کند. پرسش اساسی تحقیق این است که نظامهای گفتمانی حسی- حرکتی و عاطفی در این سوره چگونه سازمان یافتهاند و چه نقشی در درک موقعیت معنایی و ارزشی آیات ایفا میکنند. روششناسی تحقیق مبتنی بر تحلیل نشانهـمعناشناختی و رویکرد توصیفی- تحلیلی است. سوره تکویر بهعنوان یک متن قرآنی، در دو گفتمان مجزا تقسیمبندی شده است: گفتمان نخست شامل آیات ۱ تا ۱۴ و گفتمان دوم شامل آیات ۱۵ تا ۲۹ است. در هر گفتمان، ابعاد نشانهای و معنایی آیات بهصورت دقیق بررسی شدهاند و بهویژه به عناصر حسی، حرکتی، عاطفی و ارزشی که به تولید معنا و پیام منجر میشوند، توجه شده است. در گفتمان نخست (آیات ۱ تا ۱۴)، با توصیف دگرگونیهای گسترده کیهانی و حوادثی که نشانگر پایان نظم طبیعی و فرارسیدن قیامت است، یک نظام حسی- حرکتی و عاطفی شکل میگیرد. این نظام از طریق برانگیختن حواس بینایی و شنوایی و تحریک احساسات خوف و شگفتی، موقعیتی هشدارآمیز و بیدارکننده برای مخاطب ایجاد میکند. تصویرسازی حسی دقیق و بهکارگیری حرکات کیهانی همچون تاریک شدن خورشید، سقوط ستارگان، درهم پیچیدن آسمان و به حرکت درآمدن کوهها، مخاطب را به سطحی از ادراک حسی- حرکتی و عاطفی میرساند که تأثیرگذاری و اقناع معنایی را تضمین میکند. در گفتمان دوم (آیات ۱۵ تا ۲۹)، جهتگیری معنایی سوره تغییر میکند و از توصیف وقایع کیهانی به تبیین حقیقت وحی و جایگاه پیامبر و فرشته وحی میپردازد. در این بخش، نظام عاطفی بر مفاهیمی چون امانت، صداقت، قدرت و اعتماد تأکید دارد و با برجستهسازی ویژگیهای فرشته وحی و پیامبر اکرم(ص)، فضایی آرام، اطمینانبخش و اقناعکننده برای پذیرش وحی و پیام سوره ایجاد میشود. در کنار آن، نظام حسی- حرکتی با ارائه تصویری زنده و پویا از حرکت وحی از مبدأ الهی تا دریافت و ابلاغ آن، مخاطب را در مسیر ادراک فرایند هدایتی قرآن قرار میدهد و معنای پویای وحی را به او منتقل میسازد. یافتههای تحقیق نشان میدهد که این دو نظام گفتمانی (حسی- حرکتی و عاطفی) در سراسر سوره تکویر بهصورت درهمتنیده و هماهنگ عمل کرده و نقش بنیادینی در انتقال پیام سوره ایفا مینمایند. این تحلیل نشان میدهد که گفتمان حسی- حرکتی، با بهرهگیری از تصویرپردازی پویا و تأکید بر حرکات و تغییرات، مخاطب را از سطح درک ظاهری به لایههای عمیقتری از معنا هدایت میکند. در مقابل، نظام گفتمانی عاطفی با فعالسازی احساساتی چون ترس، شگفتی، اعتماد و اطمینان، شرایطی برای پذیرش معنای وحی و باور به صدق پیام سوره فراهم میآورد. در مجموع، دو نظام یادشده، ساختار معنایی سوره را بهگونهای منسجم و نظاممند شکل داده و به پیام نهایی سوره که هشدار نسبت به قیامت و اعتماد به وحی است، عمق و قدرت بیشتری بخشیدهاند. این پژوهش، ظرفیت رویکرد نشانه- معناشناختی گفتمان را در کشف ابعاد پنهان و معنایی متون قرآنی نشان میدهد و میتواند زمینهای نوین برای مطالعات قرآنی فراهم کند. كلیدواژهها: سوره «تکویر»، نشانه- معناشناختی، نظام گفتمان، نظام حس- حرکتی، نظام عاطفی. |
قرآنپژوهی، زبانی که پیشتر عمدتاً در چارچوب مطالعات ساختاری خلاصه میشد، با گسترش دانش نشانهشناسی، به عرصهای تازه از مطالعۀ فرآیندهای تعاملی گفتمان قرآن در ابعاد مختلف، راه یافته است. الگوی تحلیل نشانه معناشناختی گفتمان، یکی از روشهای مؤثر در تحلیل متون دینی بهشمار میرود. این روش به تجزیهوتحلیل سازوکار تولید معنا در فرآیند گفتمان میپردازد. قرآن، بهعنوان کلامی هدایتگر، از شیوههای متنوع بیانی برای انتقال پیام به مخاطبان در زمانهای مختلف بهره گرفته است. گفتمان قرآن با انسجام ساختاری خود، سورهها و آیات را بر پایۀ اهداف مشخصی بنیان نهاده و رویدادها را با سبکی متمایز، در متن جای داده است. در این میان، مطالعۀ گفتمان قرآن که بر رویکرد تعاملی و ارتباطی زبان تأکید دارد، اهمیتی ویژه مییابد. به عبارت دیگر، زبان قرآن زبانی است که در بستر ارتباط شکل میگیرد؛ زبانی که ماهیت گفتمانی دارد. پژوهش حاضر با رویکرد نشانه-معناشناختی گفتمان و روش تحلیلی، به مطالعۀ فرآیند نظام گفتمانی سورۀ «تکویر» میپردازد. هدف این مطالعه، تحلیل نظامهای گفتمانی حسی-حرکتی و عاطفی حاکم بر این سوره است. برای نیل به این هدف، در گام نخست، مبانی دانش نشانهشناسی ترسیم میشود و در گام بعدی، نظام گفتمانی حسی-حرکتی و عاطفی و ابعاد مختلف آن، مورد تحلیل قرار میگیرد. پژوهش حاضر، درصدد پاسخ به سؤالات زیر است.
1) گفتمان حاکم بر سورۀ تکویر چگونه نهادینه شده است؟ 2) چگونه ساختار گفتمانی نظام حسی-حرکتی و عاطفی در تولید نشانهها و فرآیندهای مختلف گفتمان سوره، نقش ایفا میکنند؟
شعیری در عرصه پژوهشهای نشانه-معناشناسی گفتمانی پیشرو است. شعیری (1385)، در پژوهشی با عنوان «تجزیهوتحلیل نشانهمعناشناختی گفتمان» به تحلیل فرآیندهای گفتمانی و اجزاء
و ابزارهای آن پرداخته است. همچنین، وی در پژوهشی با عنوان «نشانهمعناشناسی ادبیات (نظریه
و روش تحلیل گفتمان ادبی)» (1398)، به تفصیل، ویژگیهای چهار نظام گفتمانی را بررسی کرده است. در دهههای اخیر، برخی پژوهشگران نیز به خوانش نشانه-معناشناختی گفتمان قرآنی توجه کردهاند.
3-1. درآمدی بر علم نشانهشناسی
نشانهشناسی، بهعنوان یک دانش، مبتنیبر مجموعهای از رویکردها است که میتوان آن را
در سه سنّت اصلی اروپایی، آمریکایی و روسی دستهبندی کرد. در سنّت اروپایی، بنیانهای نظری نشانهشناسی را باید نزد دو زبانشناس برجسته، فردینان سوسور (زبانشناس سوییسی) و لویی یِلمزلف (زبانشناس دانمارکی) جستوجو کرد. در سنّت آمریکایی، مطالعات نشانهشناسی بهویژه مدیون چارلز سندرز پیرس است. سنّت سوم که تأثیر بهسزایی بر تحولات این علم داشت، در روسیه شکل گرفت و پایهگذار دیدگاههای جدیدی در این زمینه شد (شعیری، 1398، ص1-3).
نشانهشناسی، تلاشی برای کشف رابطههای ساختاری درون هر متن و شناسایی معانی نمادین آن است. این دانش که با اصطلاح «semiology» شناخته میشود، به مطالعۀ نظامهای نشانهای همچون زبانها، رمزگان و نظامهای علامتی میپردازد (گیرو، 1392، ص13). در رویکرد نشانه-معناشناسی گفتمان، معانی نشانهها تحتتأثیر فرآیند گفتمانی، تولید میشوند و در تعامل با یکدیگر به گونههایی سیّال، پویا، چندبُعدی و تنشی تبدیل میشوند. این نظریه را میتوان در زاویههای گوناگون عاطفی، شناختی، حسی-ادراکی و زیباییشناختی تحلیل کرد که در این میان، ابعاد حسی و ادراکی از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ بهگونهای که فعالیت گفتمانی، موجودیت خود را مدیون این دو جریان میداند (شعیری و همکاران، 1392، ص59-89). انسجام گفتمان قرآن، چه در یک سوره و چه در ارتباط میان سورهها، در تمامی ابعاد شناختی قابلاستنباط است. هر متن، از مجموعهای از نشانههای زبانی تشکیل شده و قرآن نیز از این قاعده مستثنی نیست. تحلیلهای ادبی و لغتشناختی مفسّران قرآن، در مجموع، بخشی از فعالیتهای نشانهشناختی است که در این سطح از پژوهش قرار میگیرد.
گرمس بر این باور است که در فرآیند تحلیل گفتمان، نظام معنایی متن آشکار میشود؛ زیرا ساختارهای دلالتی آن، بهطور کامل، تجزیهوتحلیل میشوند. بهمنظور درک معنای متن، لازم است قواعد و معانی بنیادی آن شناسایی شوند؛ چراکه متن براساس اصولی نظاممند و ساختاریافته شکلگرفته است و از طریق فرآیند بُرش یا تقطیع، معنای آن قابلکشف خواهد بود. بر این اساس، میتوان با نظامهای گفتمانی متنوعی مواجه شد که هریک بر ویژگیهای خاص نشانهشناختی خود استوار هستند (روشنفکر و همکاران، 1391، ص202). لادوفسکی نیز معتقد است که نظامهای گفتمانی را میتوان براساس ویژگیهای حاکم بر نشانههای معنایی به سه دستۀ کلی تقسیم کرد: نظامهای هوشمند یا برنامهمدار، نظامهای احساسی یا تعاملی، و نظامهای رخدادی یا تصادفی.
1) نظام گفتمانی کنشی: این نظام، بر پایۀ قرارداد میان کنشگزار و کنشگر برقرار است. این گفتمان، ما را با کنشگزاری مواجه میکند که در موقعیتی برتر نسبت به کنشگر قرار دارد و میتواند
او را به انجام کنش وادارد. گفتمان تجویزی و القایی، از مهمترین ویژگیهای نظام گفتمان کنشی بهشمار میآیند (شعیری، 1398، ص24).
2) نظام گفتمانی تنشی: در این نظام گفتمانی، کنشگر نه تابع برنامه و قراردادی از پیش مشخص است و نه تابع گفتوگوی تعاملی جهت القاء و متقاعدسازی؛ بلکه تنش، چاشنی اصلی کنش و فعالیتهای کنشگر است. در این نظام، انرژی و قدرت با دو ویژگی فشارهای و گسترهای همراه است (شعیری، 1398، ص38-37).
3) نظام گفتمانی شوِشی: این نظام گفتمانی، مبتنیبر نوع یا شیوۀ حضور عوامل گفتمانی است (شعیری، 1385، ص11-13). در وضعیت شوِشی، بدون آنکه برنامه یا هدفی مطرح شود شوِشگر میتواند هر لحظه، متوجه حضور خود نسبت به موقعيتی که در آن قرار ميگيرد، شده و تحتتأثير همین حضور، خود را مهيّای خود و دیگری کند و میتوان آن را «مهيّا کردن سوژه» ناميد (همان، ص100). ممکن است ما در یک نظام گفتمانی، فقط کنش و فعالیت نبینیم، بلکه با تغییر احساس و ویژگیهای روحی مواجه باشیم که این تغییر ویژگی روحی (اندوه، شادی، امید ...)، ویژگیهای شوِشی یک گفتمان بهشمار میآید. در نظام گفتمانی مبتنیبر شوِش، شوِشگر با توجه به تغییری که در احساسات او رخ میدهد، دست به کنش میزند و درواقع، نظام عاطفی در تقابل با منطق روایی و کنشها قرار میگیرد. گفتمان عاطفی، محل بهوقوع پیوستن رخدادها است.
4) نظام گفتمانی بُوشی: این نظام، وابسته به سبک حضور نشانهها است؛ که برای دستیابی به معنای جدید، حضور بُوشی را با روندی انقلابی در شیوۀ حضور نشانهها در فضای نشانه-معنایی بهکار میگیرد. این گام، نخست شرایط الزامآور برای تحقق معنای تازه و تغییر شرایط پیشین را فراهم کرده و سپس حرکت بُوشی را به جهت خارج شدن از مسیر ساختار و برنامه آغاز میکند.
5) نظام گفتمانی حسی-ادراکی: در این نظام گفتمانی، بروز معنا تابع سه جریان تنش عاطفی، حسی-ادراکی و زیباییشناختی است (شعیری، 1398، ص113). این نظام به سرچشمههای ادراک حسی و پدیدارشناختی در تولید معنا توجه خاصی دارد و هرچه این حواس قویتر باشد، فعالیت گفتمانی پویاتر است.
سورۀ تکویر، هشتاد و یکمین سورۀ قرآن کریم، در مکه و در سالهای نخستین بعثت پیامبر اسلام(ص) نازل شده است. این سوره با ۲۹ آیه، هفتمین سوره در ترتیب نزول محسوب میشود (طباطبایی، 1360، ج20، ص384). از آنجایی که در آیۀ نخست، از درهم پیچیدن خورشید و
از بین رفتن نور آن، سخن به میان آمده است؛ این سوره به نام تکویر نامگذاری شده است. با وجود کوتاهی آیات، سورۀ تکویر حاوی نکات عمیق گفتمانی است و به بیداری انسانها و تنظیم تعامل صحیح آنها با خود و خدای خویش میپردازد. در بخش نخست گفتمان (آیات ۱ تا ۱۴)، گوینده با استفاده از نظام گفتمانی عاطفی و احساسی، صحنههای دگرگونی نظام هستی را ترسیم میکند. پس از این فرآیند، با بهرهگیری از عناصر ادراکی حسی-حرکتی، فرارسیدن لحظۀ حساس مشاهدۀ کردار در رستاخیز را بهشیوهای منحصربهفرد به تصویر میکشد. در گفتمان دوم (آیات ۱۵ تا ۲۹)، خداوند به اصالت قرآن و دفاع از ویژگیهای فرشتۀ وحی و پیامبر اسلام(ص) میپردازد. در پایان، آموزههای قرآن بهعنوان منشور وحی و تأمینکنندۀ سعادت انسانها معرفی میشود. با دقت در نشانۀ جواب شرط در آیه ۱۴ و همچنین، جواب قسم در گفتمان دوم، میتوان نتیجه گرفت که محوریت سوره بر «هشدار الهی نسبت به عدم غفلت از دستاوردهای خود در قیامت و تأکید بر بهرهگیری از قرآن بهعنوان عنصر هدایت و نیل به رستگاری» استوار است.
گفتهپرداز، گفتمان اولیۀ سوره را با صحنههایی از یک نظام جدید آغاز مینماید و اینچنین، صحنهها را به تصویر میکشد: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1) وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (2) وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ (3) وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ (4) وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5) وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ (6) وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7) وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (8) بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9) وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10) وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ (11) وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ (12) وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13) عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ (14)» (تکویر، 1-14).
خداوند در این گفتمان از عناصر و جریانات گستردهای استفاده نموده است که در بُعد حسی-ادراکی گفتمان، قابل تحلیل است. در آیات 1-13 تمام عوامل مؤثر در بیان قرآنی با حس حرکتی-دیداری برای تولید فرآیند عاطفی در کنشگر بهکار برده شده است؛ که بهنوعی میتوان آن را مرحلۀ تحریک عاطفی نامید. تحریک عاطفی، نخستین مرحله از فرآیند عاطفی گفتمان است که در آن، گوینده یا مخاطب تحتتأثیر یک احساس خاص قرار میگیرد و در نتیجه، حضور عاطفی با ابعاد گسترده و فشاری در او شکل میگیرد (شعیری، 1398، ص172). سخن این گفتمان، با نظام توصیف دربارۀ فروپاشی نظام هستی و حقانیت رستاخیز شروع میشود. احساس ترس و وحشت در این گفتمان، با حالات و حرکات گوناگونی ترسیم شده است. با توجه به اینکه این رخدادها بهطور قطع وقوع خواهند یافت، تصاویر بهطور عمده بر افعال ماضی مجهول تکیه دارند. ساختار مجهول ترسیم شده، با فضای کلی گفتمان که حاکی از ترس و وحشت است، همراستا است؛ زیرا رویدادها، صرفنظر از عامل پدیدآورندۀ آنها، بهعنوان محور اصلی گفتمان مطرح میشوند و بر آنها تأکید بیشتری صورت میگیرد، بهطوری که مخاطب را بهطور مستقیم با این صحنهها مواجه میسازد (خفاجی، 2011، ص23-22). این گفتمان، با واژۀ «إذا» شروع میشود که در طی 14 آیه، 12 مرتبه تکرار شده است؛ این ساختار در زبانشناسی عربی به ساختار «شرط+جزا» معروف است.
خداوند بهعنوان گفتهپرداز، گفتمان را با فعل نقصان «کوِّرَت» آغاز میکند. واژۀ «کوِّرَت» از ریشه «کور»، به پیچیدن چیزی به شکل مدّور گفته میشود (ابن فارس، 1399، ج5، ص146). همچنین، بهمعنای «تاریک شدن و کمنور شدن چیزی» نیز بهکار رفته است (طباطبایی، 1360، ج2، ص348). باید توجه داشت که تفسیر «کوِّرَت» از نظر معنایی، فراتر از مفهوم سادۀ «تاریک شدن» است؛ زیرا این تعبیر بهطور ضمنی اشاره دارد خورشید، دارای لایههایی از مواد گسترده و تشعشعاتی است که همه اطراف آن را فرامیگیرد و هنگامیکه فعالیت آن به پایان میرسد، این لایهها بهطور متوالی به هم پیچیده و فشرده میشوند، مشابه با فرآیند جمعشدن یک پارچه. در این سوره، خداوند برای تجسّم بخشیدن به مفاهیم انتزاعی و ارائۀ تصاویری پویا از وقایع حسی، از عناصر حرکتی بهره میبرد. در آیۀ نخست، با استفاده از فعل «کُوِّرَتْ» (درهم پیچیده شدن)، خورشید را بهصورت طرحوارهای حرکتی و ملموس به تصویر میکشد. در ادامه، برای ترسیم دگرگونیهای نظام طبیعت در روز قیامت، از هشت فعل حرکتی استفاده شده است: «کُوِّرَتْ» (درهم پیچیده شدن)، «انْکَدَرَتْ» (تیره و تار شدن)، «سُیِّرَتْ» (بهحرکت درآمدن)، «حُشِرَتْ» (گردآوری شدن)، «سُجِّرَتْ» (برافروخته شدن)، «زُوِّجَتْ» (جفت شدن)، «نُشِرَتْ» (گشوده شدن) و «أُزْلِفَتْ» (نزدیک شدن). این افعال، حرکت اجرام آسمانی و زمینی را در روز قیامت به تصویر میکشند و با نشانههای معنایی مرتبط هستند.
با توجه به ساختار گفتمانی سوره در آیات 1 تا 13، میتوان پدیدۀ رستاخیز را در دو مرحلۀ حرکتی توصیف کرد:
حرکت اول: ویرانی و از بین رفتن نظام هستی.
حرکت دوم: تشکیل نظام جدید؛ زندهشدن مردگان و رسیدگی بهحساب انسانها و آشکارشدن جهنم و بهشت.
گفتهپرداز با بهرهگیری از افعال حرکتی، بهصورت هنرمندانه توانسته است وقایع روز قیامت را که با نشانههایی از هراس و ترس همراه هستند، به تصویر بکشد. این افعال، بهخوبی نشان میدهند که چگونه پدیدهها از وضعیت اولیۀ خود خارج شده و به شکلی جدید و متفاوت تغییر یافتهاند. چنین تحولی، بهویژه با اشاره به انقلابی عظیم در ساختار طبیعت، بهوضوح در آیات نمایان است. آهنگ و نمود گفتمان در این بخش، بسیار سریع و بریدهبریده است؛ بهگونهای که گویی واژگان به نفَسنَفَس افتادهاند. این ضربآهنگ در کنار عناصر روند و حرکت، تصویر پویایی از فضای گفتمان ارائه میدهد. افزونبر این، پایان یافتن فواصل آیات با تاء تأنیث ساکن، این بریدگیها و شتاب را تقویت کرده و بر آن تأکید میکند. چنین ویژگیهایی نشان میدهد که آهنگ گفتمان نهتنها هدفمند و حسابشده است؛ بلکه بهگونهای طراحی شده که برانگیختگی عاطفی خاصی در مخاطب ایجاد کند. بر این اساس، میتوان نتیجه گرفت که روند حرکتی گفتمان، خود تجلّیگر فضای عاطفی حاکم بر آن است و بهصورت نظاممند، تنشی خاص را در مخاطب ایجاد و تشدید میکند.
در این گفتمان، «إذا»های شرطیه بهعنوان مقدمه در نظر گرفته میشوند؛ که گفتهپرداز را همراهی میکنند تا کنش اظهاری مطرحشده در جواب شرط را دریافت کند. در این چارچوب، از رخدادهای طبیعی ترسناک که قابلمشاهده هستند، تا پدیدۀ معنوی مانند نفس انسانی که در آیۀ چهارده بهطور قطعی اعلام شده است: «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ»، یاد میشود. کنش اظهاری، بهطور کلی به توصیف حالتی یا حادثهای اطلاق میشود که در آن گوینده، باور خود در درستی یا نادرستی مطلبی
را اظهار میکند. بهطور خاص، این کنشها شامل اظهارات، نتیجهگیریها، توصیفات و تأکیدات هستند (سرل، 1385، ص37). فعل «علم» در این آیه، یکی از افعال ارزشی مؤثر است؛ که باعث میشود عَمَلی در شرایط خاصی انجام گیرد. این فعل، بهویژه در مسئلۀ شناخت، در حکم مهمترین فعل مرتبط با فرآیند دانستن است (شعیری، 1385، ص53). از دیدگاه گفتمانی، شناخت و باور داشتن (علم)، جریانی است که موجب تولید فرآیند (ما أحضرت) شده است.
این نشانۀ کنشی (دانستن و باور کردن)، درواقع موضع اصلی گفتمان است؛ زیرا در ساختار جملۀ شرطیه، جملۀ شرط، مقدمهای برای تحقق جملۀ جواب است. هدف اصلی گفتهپرداز این است که به مخاطب خود اعلام کند اگر مقدمه تحقق یابد، ذیالمقدمه نیز تحقق خواهد یافت؛ بنابراین، هدف اصلی در ساختار شرطیه، پاسخ به شرط است. به این ترتیب، برای شکلگیری هدفمندی گفتمان، لازم است که تنظیم گفتمان براساس نشانۀ پاسخ شرط و محتوای آن، صورت گیرد. نشانۀ زمانی که در چهارده آیه مشاهده میشود، درحقیقت، مقدمهچینی برای کنش بزرگتری است که در جواب شرط آمده است. براساس تحلیل میدان عملیات گفتمان، گفتهپرداز در آیه ۱۴، گفته را به جهان دیگر منتقل کرده و با پنهان نگهداشتن حضور خود، قصد برجستهسازی چارچوب کلی مسئولیت انسان در قبال رفتار خود و صحنهسازی آن را دارد. این امر، موجب میشود که مخاطب بر پدیدۀ جهان آخرت متمرکز شود. علاوهبر این، آیۀ مذکور از جنبۀ حسی-ادراکی و عاطفی نیز قابل تحلیل است. هنگامی که انسان متوجه رویداد برچیده شدن نظام هستی در اطراف خود میشود، در درون خود احساس و ادراک خاصی را تجربه میکند که در آیۀ «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ» تجلّی یافته است. به همین دلیل، گفتهپرداز برای ایجاد نشانۀ حسی، از واژۀ «نفس» بهره میبرد، نه واژۀ «انسان» یا «بشر»؛ چراکه «نفس» بهعنوان مرکز احساسات و شعور شناخته میشود. این آیه، با تأکید بر زاویه دید شناختی، نگاه مخاطب را بهسوی یک امر خاص معطوف کرده و بر غایت اصلی گفتمان که هشدار به انسانها درخصوص مشاهدۀ تمام لحظات زندگی در آخرت است، تأکید میکند.
آنچه بهعنوان نکتۀ پایانی گفتمان میتوان به آن اشاره کرد، این است که اگر خواننده در ساختار گفتمان دقت نماید، درمییابد که تصویر دلهراسی و ترسناک بودن صحنههای برچیده شدن نظام هستی و احساس انتظار پاسخ شرط در «إذا»هایی که به صورت سلسلهوار و به شکلی پِرسی در گفتمان مطرح شدهاند، راهی برای گشوده شدن جادهای بهسوی تحقق میجویند. گفتهپرداز، سوژۀ «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ» را با صحنههای گسترده پیوند داده است و این سبک، موجب کاهش فشار و انرژی انتظار جواب شرط میشود. بر این اساس، گفتمان این آیات بر الگوی تنشی نزولی مبتنی است. همچنین، باید خاطرنشان کرد که اعتقاد به ثبت عملکردهای شایسته و ناشایستۀ انسان در قیامت و نشانۀ حاضرسازی آن، بهمعنای خواستن و توانستن و استعداد اصلاح رفتار است. باور به چیزی که در حال حاضر برای سوژه غایب است، اما در آینده حاضر میشود، به این معنا است که زمان حال در گروی آینده است. از اینرو، گفتهپرداز در گفتمان پایانی سوره، مسیری برای اصلاح و رستگاری مخاطبان خود ترسیم کرده است. «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (26) إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (27) لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (28) وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (29)» (تكوير، 26-29).
فراتر از مباحث پیشین، در عمق این گفتمان نکاتی وجود دارد که میتوان آن را از منظر زیباشناختی مورد تحلیل قرار داد. زیباشناختی گفتمان، رابطۀ نزدیکی با بُعد حسی- ادراکی دارد. زیبایی گفتمان تا حد زیادی تحتتأثیر جریان ناپیوستگی قرار دارد؛ بهگونهای که اگر گفتمان بدون برجستگی و بهطور طبیعی پیش برود، این امر میتواند به زیبایی آن آسیب بزند. شاخصهای زبانی متعددی نظیر تأکید، تفکیک، تمایز و گزینش در گفتمان وجود دارد که موجب تولید برجستگی و ناپیوستگی در آن میشود. طرح پدیدۀ زنده به گور کردن دختران در آیات 8 و 9، در کنار دیگر نشانههای رستاخیز، سبب ایجاد ناپیوستگی و تغذیۀ فرآیند زیباییشناختی میگردد. این فرآیند زیباشناختی، درپی ساختن تراژدی وحشتناک از رفتار غیرانسانی مشرکان عرب است. تمرکز در آیه نشان میدهد که این اسلوب برای تجسّم بخشیدن به شناعت این جنایت و برجسته ساختن گفتمان عدالتخواهی، بسیار مناسب است. گویی عصبانیت خداوند آنچنان شدید است که از روبهرو شدن با این کردار و گناه، اغماض شده و خداوند آنان را شایستۀ خطاب خود نمیداند. رفتارشان آنقدر غیرانسانی است که خداوند بدون هیچ بازخواستی و صرفاً با اظهار خشم، آنان را بهسوی جهنم روانه میکند. تغییر ناگهانی موضوع و بیان خشم خداوند، همراه با تصویر دفن کردن دختران زنده در خاک و خاموش شدن عاطفه و احساسات پدر نسبت به فرزند خود، موجب تولید ناپیوستگی در روند طبیعی گفتمان و ایجاد گونههای زیباشناختی در آن شده است.
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوَارِ الْكُنَّسِ (16) وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ (17) وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (19) ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (20) مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (21) وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ (22) وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (23) وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (24) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ (25) فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (26) إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (27) لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (28) وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (29)» (تكوير، 15-29).
یکی از موضوعات اساسی در تحلیل گفتمان، مسئلۀ اتصال و انفصال گفتمانی است که نقش مهمی در چگونگی عملکرد گفتمان ایفا میکند. گفتهپرداز با استفاده از انفصال مکانی (غیراینجا)
و انفصال زمانی (غیراکنون)، و عبور از حصار گفتمانی پیشین (بافت رستاخیز)، پویایی خاصی در گفتمان ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، انفصال مکانی بهمعنای انتقال از فضای رستاخیز به فضای دنیوی است که در آن زندگی میکنیم. این انفصال، باعث عبور از وضعیت اولیه به وضعیت جدید میشود. شاخصهای انفصالی، ویژگیهایی چون جهتمندی، برشپذیری و دگرسویی دارند؛ که بهواسطۀ این دگرسویی، دنیای کلام از «حالزیستی» فراتر رفته و خود را از واقعیت بسته جدا میسازد. این امر، به آشکار شدن زمانها و مکانهای متفاوت با کنشگران جدید منجر میشود. در این گفتمان، گفتهپرداز با پیروی از نظام کنشی-تجویزی، قراردادی که میان کنشگزار و کنشگر برقرار است، گفتمان را شروع میکند.
بر این اساس، گفتمان ما را با کنشگزارانی مواجه میسازد که در موقعیتی برتر نسبت به کنشگر قرار دارند و میتوانند آنها را برای انجام کنش خاصی هدایت کنند. در این گفتمان، گفتهپرداز با استفاده از کنش گفتاری تعهدی (سوگند) و در مقام دفاع از کنشگر در راستای تحقق کنش، به کسانی که در وحیانی بودن سخنان پیامبر تشکیک میکنند، پاسخ میدهد. به عبارت دیگر، وضعیت اولیه در این گفتمان، «تشکیک در پیام وحی و اتهام جنزدگی به پیامبر» است. کنشگزار با برنامهای منظم در جهت تحقق این کنش پیش میرود. در چارچوب کلی ساختار گفتمان، ابتدا سوگند آورده شده، سپس از طریق عنصر دفاع و مداخلۀ مؤثر با استفاده از ابژههای گسترده، و در نهایت، با تأکید بر اراده و اختیار انسان در فرآیند مطرحشده، به رفع نقصان پرداخته میشود. خداوند در آغاز گفتمان برای تبیین این حقیقت و در راستای تحقق کنش، نخست ستارگانی را یاد میکند که ابتدا پنهان هستند و سپس با جریان شتابان در آسمان میدرخشند و در نهایت، به آشیانههای نهان خود میروند: «فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوَارِ الْكُنَّسِ». سپس از شب یاد میکند، آن هنگام که با تمام تاریکیاش پشت میکند و از صبح یاد میکند که با کنار زدن شب و تاریکیاش نفس میکشد: «وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ (17) وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ (18)» از آنجا که برخی واژگان این آیات برای مخاطبان مبهم است، برای تبیین موضوع، نیاز است این واژگان مورد بررسی قرار گیرند.
1) خنس: این واژه در اصل بر معنای عقبنشینی و پنهان شدن چیزی دلالت دارد (ابن فارس، 1399، ج2، ص223). مراد از آن، ستارگانی است كه با طلوع خورشيد، از ديدگان انسانها پنهان شده و بهگونهای به درون محلهای خود میخزند، بهطوریکه گویی خود را از مشاهده پنهان میکنند.
2) کنس: مصدر «كنوس» است که بهمعنای وارد شدن و پناه گرفتن حیوانات وحشی، مانند آهو یا پرندگان، در لانههای خود میباشد (ابن منظور، 1414ق، ج 6، ص197). این واژه، تنها یکبار در قرآن بهکار رفته است.
3) عسعس: بهمعنای رقیق شدن تاریکی در ابتدای شب و پایان آن است (راغب اصفهانی، 1412ق، ج4، ص598). این واژه نیز یکبار در قرآن بهکار رفته است.
4) تنفس: بهمعنای گسترش و توسعه یافتن چیزی است. بهطور خاص، چون نفس کشیدن موجودات برای ادامۀ حیات و گسترش آن است، این فرآیند را «تنفس» میگویند (مصطفوی، 1363، ج 12، ص219).
این بخش از گفتمان، از بُعد حسی- ادراکی قابل تحلیل است. حس حرکتی و ارتباط آن با نشانهها، یکی از فعالیتهای حسی برجسته در این گفتار بهشمار میرود. هریک از این گونههای حسی میتوانند به منبع یا مبدأ فعالیت حسی-حرکتی تبدیل شوند. استفاده از این جزء حرکتی-حسی برای بیان مفاهیم انتزاعی، در قالب طرحوارۀ حرکتی صورت گرفته است. این طرحواره از مبدأ مشخصی آغاز شده و در حرکتی انتقالی به سمت مقصدی مشخص در حال حرکت است. در مورد مبدأ و مقصد فعالیت حسی- حرکتی در این گفتمان، باید اشاره کرد که جابهجایی پدیدههایی مانند تصویر حرکت ستارگان، طلوع و غروب آنها، و گذر شب و روز، صحنهای ایجاد میکند که میتواند به افزایش ضربان قلب یا سرعت تنفس منجر شود. علاوهبر این، این پدیدهها با تحریک حس دیداری نهفته در گفتمان، سبب تغییر ضربآهنگ و تندتر شدن فضای گفتار میشود؛ بنابراین، میتوان اذعان کرد که در این گفتمان، حس دیداری پدیدهها بهطور مداوم و پیوسته، سوژه را به کنش وامیدارد و رابطۀ او را با دنیای بیرونی تنظیم میکند. همچنین، حسی تکانهای و جستوجوگر در او بهوجود میآید که او را بهدنبال یافتن ارتباط گفتمان با این عناصر و پدیدهها سوق میدهد.
سپس، گفتهپرداز در ادامۀ فرآیند، درپی طرح مجابسازی و پاسخ به اندیشههای مخالف که عکس جهت حرکت فاعل (کنشگزار) پیش میروند و قصد ایجاد ممانعت در مسیر حقانیت را دارند، حرکت میکند. این افکار، از نیروهای منفی و کنشگر (عامل مخرب) در متن تلقی میشوند. فرآیند مجابسازی میتواند دارای شکلهای گوناگونی نظیر تهدید، تشویق، دفاع، تحریک و... باشد (شعیری، 1385، ص32). در این گفتمان، خداوند بهعنوان کنشگر بهدنبال اثبات شیء ارزشی خود، یعنی «تبیین حقیقت مسیر وحیانی قرآن از نقطۀ ابتدا تا دریافت» و ایجاد تغییر در بینش مشکّکین در وحی است. رویدادهای ناشی از تضاد و تقابل در کنار جریانهای سیال ذهن نویسنده، زمینهای مناسب برای استخراج نشانههایی است که از شرایط حاکم بر روایت گفتمانهای کنشی بهره میگیرند. بر این اساس، لازم است انگارههای کنشی شخصیتها در هر روایت، شناسایی شوند. ابعاد این گفتمان، نشاندهندۀ حضور چهار شخصیت محوری است که توالی و انسجام فرآیند گفتمان را رقم میزنند.
شخصیت نخست، خدای متعال است که بهعنوان کنشگزار اصلی و مدافع، حضوری فعال دارد. او در تلاش است حقیقت را تبیین کند و مسیر وحیانی قرآن را از آغاز تا دریافت توسط پیامبر اکرم(ص) شفافسازی نماید. علاوهبر این، خداوند، فرشتۀ وحی و پیامبر را بهعنوان واسطههای انتقال پیام الهی معرفی میکند (حج، 75). خداوند در این گفتمان، نهتنها روایتگر اصلی است؛ بلکه با حضور مؤثر خود، بخش اصلی ساختار متن را تشکیل میدهد. او با اجرای فرآیند فاعلیت و حاضرسازی، بهشیوهای هدفمند، به اصلاح اندیشۀ افراد تردیدکننده در وحی میپردازد.
شخصیت دوم در این گفتمان، فرشتۀ وحی، جبرئیل است که خداوند برای رفع شبهات منکران وحی، او را با شش ویژگی برجسته معرفی میکند (طباطبائی، 1360، ج20، ص218؛ بهجتپور، 1390، ج1، ص353). این ویژگیها به ترتیب زیر تحلیل میشوند:
1) رسول: این ویژگی، نشاندهندۀ آن است که جبرئیل در مسیر انتقال وحی نقشی استقلالی ندارد و صرفاً بهعنوان فرستاده و حامل پیام الهی عمل میکند.
2) کریم: این صفت به جایگاه والا و مقام ارزشمند جبرئیل در نزد خداوند اشاره دارد.
3) ذی قوه عند ذیالعرش: این ویژگی، جبرئیل را بهعنوان فرشتهای مقتدر و توانا معرفی میکند. اما اقتدار او نزد چه کسی است؟ توانایی و ضعف، اموری نسبیاند؛ بهگونهای که توانایی جبرئیل نزد خداوندی که صاحب عرش عظیم است و قدرت مطلق دارد، معنای ویژهای مییابد. خداوند با تأکید بر اقتدار جبرئیل، او را در نظام هستی بهعنوان واسطهای قوی میان خود و پیامبر معرفی میکند (ابن عاشور، 1984، ج 30، ص156).
4) مکین: این صفت، منزلت و جایگاه ویژۀ جبرئیل را نزد صاحب عرش بیان میکند (قرشی، 1377، ج12، ص110).
5) مطاع: جبرئیل در میان فرشتگان، جایگاه مدیریت و رهبری دارد و بسیاری از فرشتگان، تحت فرمان او هستند.
6) امین: یکی از برجستهترین صفات جبرئیل، امانتداری او در انتقال وحی است. او پیام الهی را با دقت کامل، بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به پیامبر اکرم(ص) منتقل میکند.
نکتۀ مهم در نظام گفتمانی این صفات وارده برای جبرئیل، که قابل بررسی است، فشاره گسترۀ عاطفی با ابژههای گوناگون است. حضور مؤثر و تعامل دو سویۀ سوژه و ابژه در جریان فرآیند، سبب میشود که ارزشهای بالقوهای در وجود ابژۀ فعال، ایجاد گردد. در این گفتار، حضور تنی سوژه و باز کردن کلید سوگند در اول گفتمان، سبب تولید ابژهها (شش ویژگی جبرئیل) شد. در اینجا، حضور حس آگاه گفتهپرداز (خود)، پنهان و حضور دیگر ابژههای عاطفی (رَسُولٍ، كَرِيمٍ، ذِي قُوَّةٍ، مَكِينٍ، مُطَاعٍ و أَمِينٍ) مشهود است. با توجه به آنچه گفته شد، روشن میشود چگونه فشار عاطفی گفتمان از آیات 17-21 افزایش داشته و فرآیند کنشی آن، سیر صعودی یافته است. با گسترش ابژهها، آهنگ موسیقی نیز شدت یافته و بار عاطفی، افزایش مییابد. در این فرآیند، گفتهپرداز، فشار عاطفی را با گسترۀ شناختی پیوند داده است؛ تا بتواند مسیر وحی را از مبدأ تا مقصد بهطور دقیق تبیین و توصیف کند.
شخصیت سوم گفتمان، پیامبر اکرم(ص) است که گفتهپرداز از آیات 25-22 درپی رفع اتهامات و ارزشهای منفی نسبت داده شده به او (جنزدگی و دیوانگی و نسبت دادن صفت بخل به پیامبر در انتقال معارف وحیانی و همچنین، نسبت دادن سخنان ایشان به شیطان)، وارد گفتمان میشود. با تحلیل آیات، روشن میشود که خداوند بهطور مستقیم، خود را موظّف به دفاع از این شخصیتها میداند و خود را در کنار آنان قرار میدهد. در حقیقت، در این گفتمان، خداوند بهعنوان کنشگزار یاریرسان و پیامبر بهعنوان کنشگر یاری شده ایفای نقش میکنند و در فرآیند روایت، تأثیرگذار هستند. سپس خداوند، درپی دفاع از شخصیت پیامبر میفرماید: «وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ». آیه، گویای این است که مشرکان عرب ابتدا ادعا میکردند که منبع کلام وحی، خارج از ذات محمدی است و شخص دیگری به او قرآن آموخته است: «ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» (دخان، 14) و بدین ترتیب، قصد داشتند جنبۀ وحیانی آیات قرآن را زیر سؤال ببرند. هیچ تردیدی نیست که مقصود مخالفان از طرح این اتهام، بیارزش شمردن وحیانی بودن قرآن است. آنان قصد داشتند که با این ترفند، بگویند سخنان پیامبر(ص) هذیانی بیش نیست و جنها این گفتهها را به محمد(ص) القاء میکنند. همچنین، درصدد نفی الهی بودن وحی از جانب خداوند بودند؛ از اینرو خداوند بهعنوان کنشگزار یاریرسان و جهت اصلاح این تفکر نقصان، بارها در قرآن، ازجمله در آیات 89 و 101 سورۀ بقره، بر اینکه وحی و پیام رسول خدا(ص) از جانب خداوند است، با عبارت «مِن عِندِالله» تأکید مینماید.
سپس خداوند، جهت تأکید و رفع بحران اتهام از نشانۀ حسی- دیداری که در فعل «رَآهُ» نهفته است، استفاده میکند. از لحاظ اعرابی، فاعل فعل «رَآهُ» حضرت محمد(ص) و «ها ضمیر» به جبرئیل برمیگردد (نحاس، 1421ق، ج5، ص102). در شکلگیری یک حس و انتقال آن به حسی دیگر، گفتهپرداز حضور سوژه را پررنگتر کرده است. با توجه به معنای واژۀ افق (ناحیۀ وسیعی از کنارۀ آسمان) میتوان گفت که گفتهپرداز درپی انتخاب این واژه، قصد برجستهسازی و اثبات مشاهدۀ فرشتۀ وحی با چشم سر و همچنین، واسطهگری در انتقال معارف و پیام الهی را دارد (ر.ک: قاسمی، 1418ق، ج 9، ص419). سپس خداوند، در ادامه با تأکید بر عدم بخل پیامبر خدا در انتقال آموزههای وحیانی و عدم دریافت سخنان وحی از طریق شیاطین، مخاطب را با اسلوب نفی، مورد هشدار قرار میدهد و میفرماید: «وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (24) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ (25)». واژۀ ضنین، یک مرتبه در قرآن کریم آمده است. این واژه از ریشۀ (ض ن ن) بهمعنای این است که انسان در مصرف کردن چیز باارزشی که به او سپرده شده است، بیش از حد احتیاط کند و از هزینه کردن آن خودداری نماید (راغب اصفهانی، 1412ق، ج 7، ص10). همچنین، كلمۀ «الغیب» به قرینۀ «هو»، بر این دلالت دارد که فرشتۀ وحى آنچه را مىآورد، به غیر پیامبر ابلاغ نمىکرد. به عبارت دیگر، قرآن در مرحلۀ ابلاغ به مردم، همانند مرحلۀ نزول و دریافت، مصون از تحریف و کتمان است. واژۀ رجیم در جملۀ «وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ» (تكوير، 25)، بر این نکته استدلال میکند که قرآن از تسویلات شیطان نیست؛ زیرا رجیم و رانده شده از درگاه خدا، کارش میتواند گمراهی باشد و نه آیاتی پر از هدایت و سعادت انسانها (قرشی، 1377، ج12، ص546).
آنچه در این نظام گفتمان، شایستۀ تأمل است و بستر مناسبی برای استخراج نشانه و معنا را فراهم میسازد و با بهرهمندی از آن میتوان جریان پویاییِ گفتمان را نمایان ساخت، رابطه و هدفمندی این دو گفتار (آیات 18-15 و 25-19) با همدیگر است و پاسخ به این سؤال که گفتهپرداز برای رهیابی به شیء ارزشی بین این دو، چه افقهای گفتمانی را مدنظر داشته است و یا بهعبارتی سادهتر، چه ارتباطی بین قسم و جواب قسم وجود دارد؟
خداوند بهعنوان گفتهپرداز در آیات 18-15 ابتدا به ستارگان و پدیدههایی که دارای دو مرحلۀ آشکار و پنهان هستند، سوگند یاد میکند؛ یعنی سیاراتی که گاه دیده میشوند و گاه پنهان میشوند: «فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ» (15) «الْجَوَارِ الْكُنَّسِ» (16) و سپس، سوگند به صبح هنگامی که آشکار میشود و با گسترش نور، تاریکی را میزداید: «وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ» (17) «وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ» (18). دلیل اصلی مخالفان با سخنان پیامبر(ص) و آموزههای وحیانی ایشان این بود که تصور میکردند تمام حقیقت وحی همان سخنانی است که از زبان پیامبر جاری میشود و پیامبر(ص) بهعنوان کنشگر اصلی، تمام مراحل مختلف وحی را به عهده دارد و چهبسا که این سخنان، زاییدۀ فکر پیامبر(ص) بوده و تحت تأثیر حالات مختلف ایشان قرار گرفته باشد و شیاطین در سخنان پیامبر(ص) مؤثر بوده، همانگونه که بر کاهنان تسلّط داشته و تأثیر میگذارند.
خداوند در جهت اصلاح تصوّر مخالفان، ابتدا به دو پدیدۀ طبیعی و ملموس اشاره میکند و میفرماید: همانگونه که پدیدهها دارای حرکات غیرمتعارف و دارای مرحلۀ آشکار و پنهان شدن و طلوع و غروب هستند و از قانون جداگانهای پیروی میکنند، وحی نیز از ماهیت متفاوت با سایر معارف بشری برخوردار است. با توجه به قانون پدیدههای قبل، سخنان پیامبر(ص) نیز دارای یک مرحلۀ ناپیدا است، که همان نزول وحی بهواسطۀ جبرئیل است؛ و یک مرحلۀ آشکار، که همان بیان شدن آموزههای وحی از زبان ایشان است. همانگونه که بخشی از مراحل سیر اجرام آسمانی از دید انسانها پنهان میماند و برخی قابل مشاهده است، وحی نیز شامل مرحلۀ پیدا و ناپیدا است که شما تنها، مرحلۀ محسوس و قابلمشاهدۀ آن، یعنی هنگامی که این سخنان بر زبان پیامبر جاری میشود را مشاهده میکنید؛ در حالیکه، مرحلۀ نامحسوس دیگری نیز وجود دارد که در آن مرحله، جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شده و آنچه را خداوند به او فرمان داده، بیکموکاست به پیامبر(ص) القاء و ابلاغ میکند و چون جبرئیل از فرشتگان دارای جایگاه عالی در درگاه خداوند است، امکان هیچگونه خطا در او دیده نمیشود.
بنابراین، میتوان نتیجهگیری کرد که موضعگیری خداوند در این گفتمان، موضعی دفاعی و پاسخ به شبهات است. به این صورت که خداوند، چشمانداز خود را در جریان گفتمان، تولید کرده
و به مخاطب منتقل میسازد. همچنین، با بهرهگیری از آیات مذکور، جایگاه صحیح پیامبر(ص) و جبرئیل(ع) در انتقال وحی را اثبات میکند.
بعد از آنكه در اين سوره، دو مسئلۀ با ارزش مطرح شد، -يكى آنکه انسان مسئول سرنوشت خویش است و با رفتار خود، كيفيت زندگى جهان آخرتش را ترسيم مىكند و ديگر اينكه، آن چيزى كه پيامبر آورده است، همان برنامۀ زندگی است كه راه را به شما نمایان میسازد-؛ خداوند بعد از رفع اتهاماتى که متوجه جبرئیل و پيامبر اكرم(ص) شده است، با تعبيرى زیبا اینچنین مىفرمايد: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ». این آیه را میتوان بهعنوان نوعی مقدمه و زمینهچینی برای مطالب پیشین دانست. این آیه در واقع نتیجهگیری از خطای مخالفان و گمراهی آنان است که قرآن را متهم به جنون یا زاییده توهمات شیطانی میدانستند (طباطبائی، 1360، ج3، ص20؛ ابن عاشور، 1984ق، ج30، ص164). در این آیه، روش نادرست مخالفان و کفّار با یک ضربالمثل، ترسیم میشود و در آن، مخالفان به کسانی تشبیه میشوند که در یک جادۀ انحرافی در حال حرکت هستند و کسی از آنها میپرسد: به کجا چنین شتابان؟ یعنی این راه را که طی میکنید، نادرست است و راهی که در پیش گرفتهاید، هرگز شما را به مقصد نمیرساند (زمخشری، 1420ق، ج31، ص71). فعل «ذهب» در آیه 26 جزء افعال مسیرنما است؛ یعنی مسیر حرکت در رویداد را بازنمایی میکند. سپس خداوند، مسیر صحیح برای جهانیان و برای کسانی که دنبال راه حق هستند را معرفی نموده و میفرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (27) لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (28) وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (29)». ذکر و راهنما بودن قرآن را مبدأ و نقطه شروع حرکت مخالفان (به عنوان عنصر پیکره در رویداد حرکت) را با استفاده از ادات نفی و استثناء (إِنْ هُوَ إِلَّا) برجستۀ نموده است. به عبارت دقیقتر، ذکر بودن قرآن بر این دلالت دارد که این کتاب آسمانی راهنما، درصدد یادآوری امور فطری است که نقطۀ آغاز حرکت انسانها است؛ تا از این طریق، مسیر اندیشۀ صحیح را پیجویی نمایند. شاید به همین دلیل است که در این آیات، فعل «ذهب» با گزارۀ مبدأ که یادآوری انسان به فطرت خویش است، همنشین شده است. تأثیر اصلی این یادآوری برای کسانی است که ارادۀ استقامت بر هدایت دارند؛ گویا سرّ انکار آموزههای وحیانی، عدم داشتن ارادۀ قوی بر استقامت در مسیر هدایت است.
از آنجایی که گفتهپرداز در آیات پایانی گفتمان، بُعد شناختی گفتمان، یعنی خواستن (شَاءَ- تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ) را مطرح نموده؛ لذا، مناسب است این فعل ارزشی که بهعنوان خاتمۀ سوره تلقی شده، مورد تحلیل قرار گیرد. گفتهپرداز با بیان فعل مؤثر «خواستن»، بهدنبال شیء با ارزشی است. در این گفتمان، اتصال به خداوند و پذیرش آموزههای وحیانی از طرف پیامبر(ص) بهعنوان انتقالدهندۀ پیام، نوعی ارزش بنیادی برای رهروان این مسیر محسوب میشود. گفتار پایانی سوره، حاکی از دو فعل مؤثر «خواستن» و «توانستن» است. این فعل به عنوان الگوی القایی بر تشویق، مخالفان را تشویق به ورود به این پایگاه برتر الهی مینماید. تعبیر به «رَبُّ الْعَالَمِينَ» نیز بهخوبی طرح مشیّت را برجسته میسازد؛ که مشیّت پروردگار در مسیر تربیت و تکامل انسانها است. خداوند به مقتضای ربوبیت خویش، همۀ کسانی را که بخواهند در مسیر تکامل و سعادت گام نهند، یاری میدهد (مکارم شیرازی، 1371، ج26، ص202). با توجه به تحلیلات فوق، میتوان اظهار داشت که فعل آدمی در این سوره، بهعنوان مرکز معنایی این متن است. به این معنا که اعمال آدمیان و آنچه در زندگی، پیش از رویدادهای بزرگ انجام دادهاند، پرسیده و سنجیده میشود. همچنین، باید تأکید شود که معیار این رفتار، بنا به تأکیدها و تصریح آیات سوره، نه اعتقادات و نه باورها است؛ بلکه رفتار نیک و بد و به زبان امروزی، دغدغۀ «دیگری» است. دغدغه و پرسش از وضعیت دیگری و مسئولیت داشتن نسبت به او: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ» (تكوير، 8). اين اندیشه و پروا داشتن است که آیندۀ نیکو و یا به عکس، بسیار سخت فردا را برای فرد رقم میزند.
پس از تحلیل سورۀ مبارکۀ تکویر براساس نشانه-معناشناختی گفتمانی، نتایج ذیل حاصل شد:
1) از تحلیل نشانه- معناشناختی سورۀ تکویر میتوان دریافت که این سوره، از نظام گفتمانی حسی- حرکتی و عاطفی تبعیت میکند. این نظام در هدف، گفتمان و واژگان بهکار رفته در سوره، بهوضوح نمایان و متبلور شده است.
2) گفتهپرداز در مبدأ گفتمان (آیات 1-14)، با تبعیت از نظام گفتمانی حسی و عاطفی به تأسیس اصالت قرآن پرداخته و در دفاع از شاخصهای فرشتۀ وحی و پیامبر، محمد(ص)، از نشانههای حسی-حرکتی و عاطفی برای القای پیامهای الهی بهره میبرد.
3) با تدبّر در جواب شرط (آیه 14) و جواب قسم در گفتمان دوم، میتوان جهتمندی سوره را در بُعد حسی- حرکتی و عاطفی بهطور مؤثر، «هشدار الهی به عدم غفلت از دستاوردهای انسان در قیامت و تأکید بر بهرهگیری از قرآن بهعنوان عنصر هدایت و نیل به رستگاری» معرفی کرد. این هشدارها و تأکیدات از طریق تصاویر حسی و عاطفی، انسانها را به درک بهتر و حرکت به سمت رستگاری دعوت میکند.
4) خداوند در پایان سوره، بهمنظور اثبات حقانیت و روند وحی، دو فعل مؤثر «خواستن» و «توانستن» را در قالب نظام حسی- حرکتی مطرح میکند. در این راستا، رهیابی به راه راست و پایداری در آن، بهعنوان یک انتخاب شخصی و مبتنیبر خواست انسان معرفی میشود. همچنین، برای رفع توهّم از انسانها در گزینش مسیر زندگی، خواست انسانها در جهت خواست الهی قرار میگیرد، و این فرآیند از طریق درک حسی و عاطفی مفاهیم الهی، بهوضوح در ذهن انسان شکل میگیرد.
ــ منابع ــــــــــــ
قرآن کریم.
ابن عاشور، محمد (1984). التحریر و التنویر. تونس: دارالتونسیة، ج30.
ابن فارس، احمد (1399). معجم مقاييس اللغة. بیروت: دارالفكر، ج5، 2.
ابن منظور (1414ق). لسان العرب. بیروت: دار صادر، ج6.
بهجتپور، عبدالکریم (1390). همگام با وحی: تفسیر تنزیلی (به ترتیب نزول). قم: مؤسسه تمهید.
خفاجی، حمدیه عباس جاسم (2011). بلاغة التعبیر فی سورة التکویر. کلیه التربیة، شماره2.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم (1412ق). المفردات في غريب القرآن. تهران: صادق، ج7، 4.
روشفکر، کبری و همکاران (1391). بررسی نشانه- معناشناختی ساختار روایی داستان کوتاه «لقاء فی لحظه الرحیل. جستارهای زبانی، شماره 2، ص220-199.
زمخشری، ابوالقاسم محمود (1420ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل. بیروت: دارالکتب العربی، ج31.
سرل، جان آرا (1385). افعال گفتاری جستاری در فلسفه زبان. مترجم: محمدعلی عبداللهی. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
شعیری، حمیدرضا (1385). تجزیه و تحلیل نشانه معناشناسی گفتمان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
شعیری، حمیدرضا (1388). تجزیه و تحلیل نشانه معناشناسی گفتمان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
شعیری، حمیدرضا (1398). نشانه معناشناسی ادبیات. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.
شعیری، حمیدرضا؛ اسماعیلی، عصمت؛ کنعانی، ابراهیم (1392). تحلیل نشانه معناشناختی شعر باران. ادبپژوهشی، شماره 25، ص59-89.
طباطبائی، سید محمدحسین (1360). تفسیر المیزان. قم: دفتر انتشارات اسلام، ج20، 2-3.
قاسمی، محمد جمالالدین (1418ق). محاسن التأویل. بیروت: دارالكتب العلمية، ج9.
قرشی، سید علیاکبر (1377). تفسیر احسن الحدیث. قم: دفتر نشر نوید اسلام، ج12.
گیرو، پییر (1392). نشانهشناسی. مترجم: محمد نبوی. تهران: نشرآگاه.
مصطفوى، حسن (1363). التحقيق فی كلمات القرآن الكريم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 12.
مکارم شیرازی، ناصر (1374). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلام، ج 26.
نحاس، ابوجعفر (1421ق). إعراب القرآن. بیروت: دارالكتب العلمية، ج5.
[1] Received: 2024/05/08 ; Received in revised form: 2024/07/16 ; Accepted: 2024/08/19 ; Published online: 2024/10/01
https://doi.org/
© The Author(s). Article type: Research Article Publisher: Qom Islamic Azad University
[2] استناد به این مقاله: حمیرانی، منصور؛ طاوسی، داود (1403). تحلیل نشانه- معناشناختی گفتمان در سوره «تکویر» با تکیه بر نظام حسی- حرکتی و عاطفی. پژوهشهای زبانشناختی متون اسلامی، 1(3)، ص47-66.
https://doi.org/?????
تاریخ دریافت: 19/02/1403 ؛ تاریخ اصلاح: 26/04/1403 ؛ تاریخ پذیرش: 29/05/1403 ؛ تاریخ انتشار آنلاین: 10/07/1403
© نویسندگان. نوع مقاله: پژوهشی ناشر: دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم