پدیده هموارسازی سود مقولهای مشترک در مرز دانش حسابداری و امور مالی است. یکی از انگیزههای شرکتها برای هموار کردن سود حداقل نمودن تأثیر مالیات در طول زمان میباشد. یکی از مسائلی که در تحلیل عوامل مؤثر بر هموارسازی سود نقش دارد، معیار مناسب جهت تشخیص هموارسازی سود است. در این پژوهش به تحلیل مقایسهای مدل هموارسازی سود TZ, JONES پرداخته شد. هدف این پژوهش این است که آیا از دیدگاه نظارتی و عملکرد با کاربرد روشهای متغیر گزینی ریلف و لارس تفاوتی بین شاخصهای هموارسازی سود وجود دارد یا خیر؟ این پژوهش با استفاده از اطلاعات 150شرکت طی 7 سال مالی ( دوره 1390 الی 1396) در بورس اوراق بهادار تهران به مقایسه تأثیر معیارهای نظارتی و عملکردی بر دو شاخص هموارسازی سود پرداخته است. از جنبه نوآوری این پژوهش میتوان به استفاده از معیارهای نظارتی (حاکمیت شرکتی، حسابرسی داخلی و کمیته حسابرسی) و معیارهای عملکرد (بازده دارایی، بازده سهام، بازده حقوق صاحبان سهام، وجه نقد عملیاتی، نسبت قیمت به سود هر سهم، بازده فروش) بهطور همزمان اشاره کرد؛ و همچنین برای اولین بار با روشهای هوش مصنوعی اقدام به تحلیل مقایسهای شاخصهای هموارسازی سود شده است. نتایج نشان میدهد که عوامل عملکردی با روش ریلف و لارس نسبت به معیارهای نظارتی بر دو شاخص tz و Jones تأثیربالاتری دارد. بهطورکلی میتوان نتیجه گرفت که با تغییر شاخص هموارسازی سود و روش متغیر گزینی تفاوت چندانی در میزان تأثیر شاخصهای تأثیرگذار ایجاد نشده است، هرچند که با تغییر روش میزان تأثیر ریز شاخصهای تأثیرگذار تغییر ناچیزی دارند.
پرونده مقاله