تاملی در موضوعیّتِ مناقشهی «نظری»/«کاربردی» میان اصحابِ علوم سیاسی در ایران با التفات به حوزهی «اندیشهی سیاسی»
محورهای موضوعی : تحولات سیاسی در ایران
1 - استادیار گروه مطالعات سیاسی، بینالمللی و حقوقی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ایران.
کلید واژه: رتوریک, معرفتی, نظری, کاربردی, علوم سیاسی, اندیشه سیاسی, کاربردی بودن,
چکیده مقاله :
اگر نگوییم مهمترین، اما بدون تردید یکی از مهمترین مناقشهها میان اصحاب علوم سیاسی در ایران، مناقشه بر سر کاربردیکردنِ آن است. اندیشهی سیاسی، یا دقیقتر بگوییم، تاریخِ اندیشهی سیاسی در این میان، از دیدِ حامیانِ کاربردیکردنِ علوم سیاسی، متهمِ ردیفِ اول است، زیرا به زعمِ آنان، ماهیتِ اساساً نظریِ این حوزه است که با تسلط بر عرصهی آموزش و پژوهشِ علوم سیاسی، راه را بر کاربردیکردنِ این علوم بسته است. از سوی مقابل، اصحاب اندیشهی سیاسی، در بیرون و در مقامِ نمایندگانِ انتصابیِ ساحتِ نظری،در عینِ دفاع از آن به طُرُقِ گوناگون، در درون، به واسطهی عدمِ پیوندِ کوششِ نظریشان با واقعیتِ موثّر و عملیِ عرصهی سیاسی و اجتماعی در ایران، با وجدانی مُعذب دست و پنجه نرم میکنند. کوشش ما در این مقاله، نشاندادنِ بلاموضوعبودنِ معرفتیِ این مناقشه، و موضوعیتِ آن از حیثِ ساختارهای سیاسی و اجتماعی در ایرانِ معاصر است. برای این کار، نخست در یک معنای عام، نشان خواهیم داد که علم سیاست در معنای جدید آن، یعنی به عنوان یکی از نتایجِ بلافصلِ فلسفهی سیاسی مدرن، اساساً در نفیِ ارزشِ فعالیتِ نظری به ما هو نظری، ممکن گشت. به عبارت دیگر، علم سیاست جدید، نه صرفاً محصولِ کوشش برای تدوین یک دانشِ سیاسیِ موثّر و قابلتحقق از حیثِ عملی، بلکه بالاتر از آن محصول کوشش برای عملیکردنِ خود فلسفه بود. بنابراین مناقشهی نظری/کاربردی در علوم سیاسی میانِ اصحابِ ایرانیِ آن، از حیثِ مبانیِ معرفتیِ علم سیاست جدید، بلاموضوع است. اما فهمِ این مناقشهی واقعی، مستلزمِ بحثی در معنای اخصِ کلمه، یعنی وضعِ علوم سیاسی در ایرانِ معاصر است، نه علم سیاست جدید در معنای عام آن. ما در این مقاله نشان خواهیم داد که مناقشهی مزبور، فرعِ بر بیجایگاهبودنِ علمِ سیاست جدید در ایران، به لحاظِ ساختارهای سیاسی و اجتماعی است و بسط و گسترشِ کَمّیِ آموزش و پژوهش در این رشته از زمانِ تاسیس مدرسهی علوم سیاسی تا کنون، کمکی به علوم سیاسی (اعمِ از شاخههای نظری و عملیِ آن)، برای یافتنِ جایگاهاش در ساختار سیاسی و اجتماعی نکرده است.
Undoubtedly, one of the most important controversies among political scientists in Iran is the debate over its application. In this regard, political thought or to be more precise the "history" of political thought, from the point of view of the supporters of making applicable political science, is the first-rate defendant because according to them, it is the basically theoretical nature of this field which with dominating the field of education and research political science has closed the way to the applicability of these discipline. On the other hand, the historians of political thought in political science departments defend their field of study with a guilty conscience due to the lack of connection between this field and the effective reality in the political and social arena in Iran. Our effort in this article is to show that the origin of this conflict is not so much epistemic as it is rooted in the political and social structures of contemporary Iran. For this purpose, firstly in a general sense, we will show that political science in its new meaning, that is, as one of the immediate results of modern political philosophy, basically became possible in the negation of the worth of theoretical activity alone. In other words, the modern political science was not only the product of an effort to formulate an effective and practical political knowledge, but above that, it was the product of an effort to make applicable philosophy itself. Then, according to this discussion, we should raise the question whether what is taught in Iranian universities under the title of political science is modern political science or not. Finally, we try to argue that the new political science itself is the product of a fundamental change and evolution in the socio-political structures and its application in practice depends on the expansion of such structures and not vice versa.
_||_