ارائه مدل پارادایمی آوای کارکنان در نظام آموزش دولتی ایران
محورهای موضوعی : آموزش و پرورش
سید مصطفی بنی طبا جشوقانی
1
,
بدری شاه طالبی
2
*
,
محمد علی نادی
3
1 - دانشجوی گروه مدیریت آموزشی،واحد اصفهان(خوراسگان)،دانشگاه آزاد اسلامی،اصفهان،ایران.
2 - دانشیار گروه مدیریت آموزشی ،واحد اصفهان(خوراسگان)،دانشگاه آزاد اسلامی،اصفهان،ایران.
3 - استاد گروه مدیریت آموزشی،واحد اصفهان(خوراسگان)،دانشگاه آزاد اسلامی،اصفهان،ایران.
کلید واژه: آوای کارکنان, عوامل علی, مداخله گر, زمینه ای, استراتژی, پیامد.,
چکیده مقاله :
هدف: این پژوهش با هدف ارائه الگوی پارادایمی آوای کارکنان در نظام آموزش و پرورش دولتی ایران انجام شده است.
روش: این پژوهش به روش کیفی و با رویکرد نظریه داده بنیاد انجام شد. محیط پژوهش حاضر متخصصان و کارشناسان نظام آموزش و پرورش و مدیریت آموزشی در ایران که به روش نمونه گیری هدفمند ملاک محور انتخاب شدند. همچنین از نمونه گیری نظری برای نمونه گیری داده ها برای رسیدن به اشباع نظری استفاده شد. بدین ترتیب محقق در فرایند انجام تحقیق با 19 نفر به کفایت داده ها دست یافت.ابزار مورد استفاده در پژوهش حاضر نیز مصاحبه نیمه ساختار یافته بوده است.
یافته ها: در پژوهش حاضر برای نشان دادن الگوی پارادایمی آوای کارکنان در نظام آموزش و پرورش دولتی ایران تعداد 146 مفهوم و 24 مقوله فرعی و 11 مقوله اصلی شناسایی شدند. عناوین مقوله های اصلی استخراج شده عبارت بودند از تغییر در حوزه منابع انسانی، تغییرات شغلی-محیطی؛ تغییرات رهبری، سیمای سازمانی؛ عوامل فرهنگی – اجتماعی، ارتباطات و شبکه سازی؛ راهبردهای رشد، استراتژیهای ساختاری، استراتژیهای منابع انسانی؛ نتایج فردی، نتایج سازمانی .
نتیجه گیری: الگوی ارائه شده چارچوبی نظام مند برای درک پویایی های آوای کارکنان در نظام آموزش و پرورش دولتی ایران فراهم می کند. مدیران میتوانند با کاهش بوروکراسی، تقویت فرهنگ مشارکتی و طراحی سیستم های بازخورد، بستر امنی برای بیان نظرات کارکنان ایجاد کنند. پژوهش های آتی باید تأثیر متغیرهایی مانند جنسیت و تجربه کاری را در نمونه های متنوع تر بررسی نمایند.
Purpose: This study aimed to develop a paradigmatic model of employee voice within the Iranian public education system.
Method: Employing a qualitative approach and grounded theory design, the research engaged experts and specialists in Iran’s education system and educational management. Participants were selected through criterion-based purposive sampling, supplemented by theoretical sampling to achieve theoretical saturation. Data collection involved semi-structured interviews, with theoretical saturation reached after interviewing 19 participants.
Findings: In the present study, to show the paradigmatic pattern of employee voice in the Iranian public education system, 146 concepts, 24 subcategories, and 11 main categories were identified. The titles of the main categories extracted were: changes in the field of human resources, job-environmental changes; leadership changes, organizational image; cultural-social factors, communication and networking; growth strategies, structural strategies, human resource strategies; individual results, organizational results.
Conclusion: The proposed model offers a systematic framework for understanding the dynamics of employee voice in Iran’s public education system. To foster a safe environment for employees to express their perspectives, policymakers and administrators should reduce bureaucratic barriers, strengthen participatory culture, and implement structured feedback mechanisms. Future research should explore the influence of variables such as gender and work experience across more diverse samples.